خدا نزدیک است . . .

دزدکی شبانه بیدار مانده ام تا بگویمت این روزها چقدر دلتنگ می شوم ، تو اشکهای بی صدای من را در تنهایی ، و تنهایی من را  هنگامی که در جمع دوستان به حنده و شادی مشغولم دیده ای ، اما باز مرا با غمهای همیشگیم تنها می گذاری .

بارها و بارها سراغ تو را از دلم گرفته ام و به جای تو پاسخ داده ام :

«وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُوءْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» (بقره، 186)

و چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، [بگو] من به آنها نزدیکم، آن گاه که مرا می خوانند، پس باید آنها [فرمان] مرا اجابت کنند و به من ایمان داشته باشند، باشد که ایشان راه یابند.

به قول مولوی خودمان :

                                             آن غریب از ذوق آواز غریب                         از زبان حق شنود انی قریب

 

اما این بار خودت باید پاسخگوی این دلتنگی های وقت و بی وقت دلِ تنگم باشی ، دیگر به من چه چرا من جوابگو باشم ، اصلا یکی باید تکلیف من را با این دل روشن کند نمی شود که مثل خروس بی محل هر لحظه بهانه تو را بگیرد و فریاد إنی غریب سر بدهد من می روم بخوابم ای بابا  عجب گرفتاری شدیم یکی نیست بگه خوب منم إنی غریب . . .


نوشته شده در دوشنبه 90/8/23ساعت 1:34 صبح توسط zolfa takparast نظرات () |

موضوعات سایت

پیوند ها

اختصاصی ویژه

طراح قالب

امکانات سایت